اوج بگیر تو آسمون سیاه شب...

ساخت وبلاگ
از کتاب باز اگر که آدمیان، کوه اقتدار شونددر آسیاب زمان، مشتی از غبار شونددر آسیاب زمان، مشتی از غبار شوندمسافران همه پنهان و آشکار شوندبسا هنوز نپیموده راه را چو شهاببه زاد و میر، شتابان تر از شرار شوندبسا درخت تناور که در فصول زمانبرای اوج سخن غرق برگ و بار شوندبسی زشعر وشرف در گذارگاه زمانچوکوه در دل تاریخ استوار شوندامید گفت: دومصرع که این دو گوهر نابسزد به دفترایام ماندگار شوندرسیده ایم من و نوبتم به آخر خطنگاه دار جوان ها بگو سوار شوند+شعر از جنابِ اخوان ثالثپی نوشت: از روزِ آخرِ کاری- دمی آرامش و سر خلوتی- به دنبال خبری از سمتی دیگر- احساس متضادِ خواستن و نخواستن#پادکست کتاب باز با حضور نویسنده عزیزم، هوشو جانم / چهارشنبه هجدهم بهمن ۱۴۰۲ / 11:31/دختر آدم اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 283 تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت: 13:18

۲۴ بهمن ۴۰۲ یه روز معمولی بود مثه ۹۹.۹۹۹٪ روزای دیگه... روزی که از صبح سردرد مربوط به روز قبل هنوز حس می شد؛ پیگیری واسه برگزاری دوره و نهایی شدن و اطلاع رسانی اش باید انجام می شد و یه تایمی هم تعیین شده بود واسه سر زدن به جلسه ساعت ۲ دانشکده بالایی واسه دیدن دفاع یه نفری که بعدا معلوم شد هم ورودی بودین اما حتی یه کلمه حضوری هم با هم نداشتین؛ روزی که بعد از مشورت با همکارِ همراه، بنا شد اون دروغ مصلحتی به اون یکی همکارِ سخت و جدی گفته بشه؛ روزی که بعد از چند بار تلاش واسه استرداد بلیط، بالخره قرار شد خواهر با ماکسیم بره شیراز و قول گرفتم که بجز خوراکیای اونجا سوغاتی درست بیاره:)و در ادامهساعت ۸ و ۳۶دقیقه طی تماس تلفنی به خونه به مادر گفته شد که از سردرد خبری نیست؛ در دقیقه ۹۰ پوستر اصلاح و برای اطلاع رسانی به افراد مرتبط ارسال شد؛ ساعت ۱۲ و ۳۰ طی اعلام مسئولِ محترم قرار شد به جلسه ای که یه ربع بعد برگزار می شد رفته و نظارت لازم انجام بگیره؛ جلسه ای که ترکیبی از نظم و به هم ریختگی داشت، سخنرانان عمدتا خوبی نداشت ولی یه تجربه دیگه اضافه کرد به زندگیِ کاریم مثه آشنایی با دکتر روان شناسی که به بهونه عکس گرفتن آشنا شدیم، ساعت ۱۴ و ۱۰ دقیقه بعد از گرفتن عکس یادگاری و دریافت تشکر از اون دکتر مهربونِ با سواد و قولی که تو اون شلوغی واسه پیگیری های بعدی داده شد، به سمت محلِ دفاع رفته که با در بسته مواجه و با دیدن دانشجویی که تازه از دفاع فارغ شده بود اعلام شد که دیر رسیدم!‌ در ادامه واسه هدر ندادن زمان و انرژی که تا اون بالا برده شد، تصمیم به سر زدن به اون خانومِ مهربون و خوش قلب و خانوم کوچولویِ تازه واردِ کناریش که مادرشوهر پسنده:)) گرفتم و با کلی انرژی + برگشتم، توی راه برگشت، احتم اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت: 13:18

ولنتاین، ولنتایم...۲۵ بهمن واسه من وقت این گل و خرس رد و بدل کردن نبوده تا الان...نمونه اش همین امروز، صبح رسیده و نرسیده، ناشتا میری توی جلسه ساعت ۷ و نیم صبح، پر میشی از انتقادات و حرفای همکارا واسه اینکه مسئول‌ محترم بره به اصل کاری های پایتخت نشین برسونه.بعد دیدن استاد دوره و صحبت کردن و خیالش رو راحت کردن که دوره اش به خوبی برگزار میشه و ما اینجا حواسمون به همه چی هست.بعد میخکوب پای سیستم و تلفن و یکی یکی زنگ زدن به بچه ها و توجیه واسه شرکت توی دوره آموزشی.بعد متوجه شدن اینکه واسه چند روز دیگه تو انتخاب شدی که جزوی از تیم باشی و فلان وظیفه رو داری و طبق معمول پذیرفتن اولیه.بعد پیگیری واسه مکان و تغذیه که اون ۲ روز رو ساپورت کنن و مشکلی پیش نیاد و در کنارش گزارش کار به همکارِ همراه و گرفتن تشویق و تأییدها و البته راهنمایی هاش که گفته شد واسه تجربه و پول و نشون دادن خودت، قبول کن ولی با مسئول قسمت خودمون حتما هماهنگ کن که اونم بدونه.بعد خودت رو به یه بندری و نوشابه مشکی دعوت کردن تا خستگی‌های تا ساعت ۱ رو بشوره ببره چون قراره تا شب رو پا باشی.بعد دویدن تا رسیدن به ناجيِ همیشه مهربون تا وسایل اضافه ات رو اون برگردونه تا شب که خسته برمیگردی، حداقل بتونی خودت رو بکشونی.بعد با تیم مربوط به همون تیم رفتن به مکان آموزشی و حدود ۳ ساعت هدررفت زمان و انرژی چون عملا چیز خاصی واسه گفتن نداشتن و میشد تو نیم ساعت هم جمع کنن.و بعدتر دیدن یکی از مو سفید کرده های کار و شنیدن حرفاش که خنده به لبات بیاره و در همین حین متوجه بشی که هر چی بی برنامگی ازین برنامه نصیب قسمت ما شده، زیرِ سرِ همون پرمدعایِ خودخواهِ خیر ندیده ست! چون عملا نه خودش خودش رو درگیر ماجرا کرده و نه حتی نشونی از نوچه ها اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 181 تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت: 13:18